می خورد ورق
وقتی که آمدید! جهان می خورد ورق
آقای ما ! کتاب زمان می خورد ورق
از بستر جهالت خود، پلک می زنیم
آنروز خوابهای گران می خورد ورق
طومار هر چه زردی و پاییز، خش و خش
در زیر پای رهگذران می خورد ورق
روز ی که امر، امرِ شما می شود فقط
هر چی که خواستید، همان می خورد ورق
می ریزد آسمان طبقاتش،ستاره هاش
آنروز افق، کران به کران می خورد ورق
نه آسمان به فکر خودش هست و نه زمین
فرمولهای سود و زیان می خورد ورق
با موجی از حقیقت آن «روز ناگزیر»
افسانه های شاپریان می خورد ورق
روزی که دیر نیست که در شعر شاعران
«ماه و پلنگ» ،«ماه و کتان» می خورد ورق
شعر حضور جمعه ی طوفانی شما
در روزنامه های جهان می خورد ورق
بر گرفته از آثار ارسالی به جشنواره سراسری طوبی